- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلاماللهعلیها
بار دیگر دل به مـاتم مبـتـلاست دل عزادار غـم اُخت الرضاست رحلت یک بانوی مظلـومه است عمّه سادات و هم معصومه است از مـدیـنه سـوی ایران شد روان بـهـر دیـدار امــام انـس و جــان شـــوق دیــدار بــرادر در دلــش بین ره بیـمـار و قـم شد مـنـزلش چون به قـم آمد صفـا اکـمـال شد وه چه زیـبا از وی استـقـبال شد شهر قم از مـقـدمش پُـر نور شد عـرصۀ دلهـا سـراسـر شـور شد آمدی و خاک ایـران جان گرفت عطر و بوی جنت و رضوان گرفت جـلـوۀ نـوری و مـا در سـایـهات کـوثـری و مـا همه هـمـسـایهات گرچه از هجران قد سروت خمید دیـدگـانت جـسـم بیسـر را نـدید بـنـت مــوسـی قــبــلــۀ اهـل ولا دل بـسـوزد بـر شـهــیـد کــربـلا خواهری در خیمهها مضطر شده نـخـل امـیـدش دگـر بـیسـر شده سوی مقـتل رفت خواهر باشتاب کرد با یک پیکـر بیسر خـطاب ای به خون خفته حسین من توئی یابن زهـرا نـور عـین من تـوئی خیمهها سوزان و طفلان بیقرار خواهـری تـنها و غـمها بیشمار درگهت یا فـاطـمه دارالـشفـاست دل گهی مهمان قم، گه کربلاست سـائـلانـت را نــسـازی نـا امـیـد خاک پـای زائرت هـستم (سعید)
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلاماللهعلیها
دیـده بر راهـم و با گـریه کـمی آرامم محتضر، خسته، از این بیکسی ایامم از همان کودکیام روزی من هجران شد چهارده سال هم از وصل پدر ناکـامم از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟ شده تسکـین به هـمین نامه کمی آلامم چقَدَر خوب شد اینجا سر و کارم افتاد میهـمانِ قـم و این سلـسـلۀ خوش نامـم چشم نا پـاک نیـفـتاده سوی محـمل من فـکـر آوارگـی زیـنب و شـهـرِ شـامـم جز سلام، از همه یک بیادبی نشنیدم سـرِ بـازار نـداده ست کـسـی دشـنامـم داغـها دیـدم اگر بیکس و تـنهـا نشدم دست بسته سرِ هر کـوچه تماشا نشدم
: امتیاز
|
ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم ( مدح حضرت)
جـویـم از طبع خود مـناعت را صـانـعـم داد این صَـنـاعـت را ریـزد از آســمـان بـرایـم رزق نـکـنـم صـحـبـتـی، قـنـاعـت را بــا تـمـام بـضـاعـتِ مُـزجــات از رضا خـواسـتم بـضاعـت را مـیکـنـم مـدحِ آنـکـه در عـالـم به نـمـایش گـذاشت طـاعـت را حـجِ او کـعـبـۀ خــراســان بـود در خـودش دیـد اسـتـطاعت را روزِ نهضت، نیازِ لحظه رسید حق ادا کرد، روز و ساعت را اقـتـدا بـر قـیــام زهــرا داشـت ای بـنـازم چـنـیـن شـجـاعت را کیست معصومه مظهر توحـید دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد بـانــویـی که مـثـال زیـنـب شـد آبــروی تــمــام مــکــتـب شــد در مـرام و قـیام و راه و روش وامــدار رئــیــس مــذهـب شـد در غــیــاب امــام خــود بــانـو نـکـتــه دانِ تـمـامِ مـطـلـب شـد بس که معـصوم بود، معـصومه ثــانـیِ فــاطــمــه مــلـقّـب شــد بیت مـوساست طـور سیـنـایـش در هـمـین خـانـه او مهـذّب شد همچو زهرای مرضیه، جبریل با دلِ حـضرتش مُـصاحَـب شد مـأمـنـش آسـتــان بـیـتِ رفــیـع محـرم دوست، هر دلِ شب شد کیست معصومه، مظهر توحید دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد عـابـده، زاهـده، مجـلـلـه اوست فـاطمه، راضیه، محـدثه اوست بـی گـمــان بـعـد زیـنـب کـبـرا عالمه هست و بیمعـلمه اوست بـــر نـــبــیِ مــکـــرمِ اســــلام همچو زهرا گُـلِ مکرمه اوست پــارۀ قــلـب مـــوســیِ کــاظــم بر عـلی، دختر معـظـمه اوست زیـنبِ کـربـلای ایـران، نـیز... بانـوی جان نثار علـقـمه اوست قـدرِ مخـفـی و قـبـرِ مـخـفی را مهدِ قـم را، نمادِ فـاطـمه اوست در قـیامت، شـفـیـعـةُ الـمَـحـشر یاریِ شیـعـه را مـقـدمـه اوست کیست معصومه، مظهر توحید دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد راوی است و چنین روایت کرد حـق مـرا حــافـظ ولایت کــرد نـتـوان مـنـکـرش کـسـی بـشود آن غـدیـری که او روایت کـرد در عـمـل راه عـشـق را پـوئـید کـربـلا را چـنـیـن روایت کـرد هـیـجـده کـشـتـه در رهِ حق داد با شهـادت ز دین حـمـایت کرد بـا وجـودی کـه او اسـیـر نـشـد شـهـر قـم حالِ او رعـایت کرد نـه بـه او، بـر عـنـان نـاقــۀ او مـرجـعِ شیـعـیـان عـنـایت کـرد آری آری، وفــــای اهــل قــــم تا هـمه خـاک مـا سـرایت کـرد کیست معصومه، مظهر توحید دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد دست بر چـادری نخـورد اینجا هـیچکـس معـجـری نبـرد اینجا بـیـنِ نـامـحـرمـان نـمانـد کسی نـاقـهاش را به مـا سـپـرد اینجا تــازیــانـه نـخــورد بـر بــانــو گـل بـپـای رکـاب خـورد ایـنجا اهـل قـم در خــرابـه نـه، او را بهـتـرین جای شـهـر بُـرد اینجا او بـه بـزم شـراب بُــرده نـشـد مـیـهــمـانِ خـدا شـمـرد ایـنـجـا کِـی ز پــا تـا سـرِ امــام رضــا زیر تـیغ و سـنـان فـشـرد اینجا لِـه نـشـد زیــر سُــمِّ مــرکـبـهـا دهَـنـی، نـیـزهای نـخـورد اینجا هـیـچ پـیـراهــنـی نـشـد غـارت کـسی انـگـشـتری نـبـرد ایـنـجا کیست معصومه، مظهر توحید دخـتـر مـاه، دخـتـر خـورشـیـد
: امتیاز
|
ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم
علیمه بود و در عِلم از همه سر بود پـدر فـدایِ همین نـازدانه دخـتـر بود رضایِ او به رضایِ رضا گره میخورد هـمیـشه کـارِ دلـش با دلِ بـرادر بود شبیهِ فـاطمه دورِ سرِ عـلی میگشت و خواهرانه برایش شبـیـهِ مـادر بود دوباره حادثه تکرار شد؛ برادر رفت دوباره بدرقهاش اشکهایِ خواهر بود حسین رفت خـراسان و زینب آمد قم فقط حکایتِ این قصه شکلِ دیگر بود ز بامها هـمه گُـل ریخـتند بر سرِ گُل مرامِ شهرِ قـم از شهرِ شام بهـتر بود
: امتیاز
|
ورود حضرت معصومه سلاماللهعلیها به قم
دوبـاره آمـدهام شعـرِ تازه میخـواهم برایِ عرضِ ارادت اجازه میخواهم بـیـا و شـعـرِ مرا با شـعـور کن بانو و بیـت بیتِ مـرا بیتِ نـور کـن بانـو ببـین که از همۀ شهـر خـسـته آمدهام کـبوتری شـدهام، پَـر شِکســته آمدهام به نـورِ گـنبدِ خورشیدیات قسم بانو طلا شود دلِ سنگـم در این حرم بانو چـقـدر قـافـلۀ اشک و آه ایـنجا هست شبیهِ من چه قدر روسیاه اینجا هست کریمهای و به اسمِ شما کَرَم خورده است که خضر آبِ حیات از همین حرم خورده است کریمه، فاطمه، معصومه رونوشتِ خداست درِ بهشت نه؛ اینجا خودِ بهشتِ خداست غدیـر را به خُم آورده است این بانو مدیـنه را به قـم آورده است این بانو درِ شِفاء و شِفاعت در این حرم باز است عصایِ حضرتِ موسی به وقتِ اعجاز است به شوقِ آمدنش چشمهها گلاب شدند زنان برایِ قـدمهـایِ او رِکـاب شدند کنارِ محـملِ خـورشـید سایبـان بودند چقدر مردمِ این شهـر مهربـان بودند به جایِ هلهله بانگِ سلام بود و درود به دستهای همه جایِ گِل گُلایل بود مـباد سـایۀ خـورشـید را بـبـیـند شب مـبـاد قـم بـشـود شـام، فـاطـمه زینب خـرابـهها نـشود منـزلِ بهـشـتِ خـدا خدا نکرده مـبادا دوبـاره طشتِ طـلا ولی نه … ما به خدا از تبارِ سلمانیم به پایِ غـربتِ این خانـواده میمانـیم خلاصه اینکه در این خاک آسمان داریم کنارِ حضرتِ معصومه جمکران داریم برایِ راهِ ظهـورش زمیـنه میسازیم شبـیهِ قـم حرمی در مـدینه میسازیم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
با وضـو از دیـدۀ تر مینـویسم فـاطمه مثـل فـضه مثل قـنـبر مینویسم فـاطمه تا قـیامت آفـتـاب روشـن دین فـاطـمهست حضرت معصومۀ طاهاست! عصمت را ببین محملش نور است نورالله عزّت را ببین بین راه مـشهـد و قـم مـا کـرم لازم شـدیم ای امـیـد دردمـنـدان و پـنـاه بی کـسـان جان فـدای خواهری تو تـمام خواهران هر زمان دلتنگ زهرا میشوم قم میروم چند روزی هست تب دارد نگاهش بر در است آنقدر غم خورده و غم خورده خیلی لاغر است اینچه غوغاییست یا رب که میان قم بپاست رفـته بین هر بیـابان در هـوای دلبرش روی ناقه بینمحمل سایبان دارد سرش درد پا دارد ولی دردش فراوان نیست نیست در مسیرش غیر تکریم و ادب دیگر ندید با لب تشنه رضای خویش را بیسر ندید عـمهاش زینب ولی زیر لگـدها مانده بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت معصومه سلام الله علیها
اگر به دست خـزان بـاغ بی بـری بانو ولی به روی فـلک سایه گـستـری بانو ز شور عـشق بـرادر به برکـت قـدمت نمک به سفـره این شهـر میبـری بانو تــمــام دار و نــدارم فــدای غــم هـایـت بنه به روی دو چـشـمم دمی قـدم هایـت اگر چه سینهات از غصه گشته مالامال ولی دمـیـده به قـم بـا تو کـوکب اقـبـال تــمــام دار و نــدارم فــدای غــم هـایـت بنه به روی دو چـشـمم دمی قـدم هایـت
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هم شكسته میشود پشت برادر بیبرادر هم شود مثل گلی پژمرده خواهر بیبرادر از مديـنه آمـده تـنهـا به عـشـق ديـدن او جان نمیخواهد به تن معصومه ديگر بیبرادر لحظه لحظه اضطرابش میشود بيش از مدينه دختر موسي ابن جعفر گشته مضطر بیبرادر با برادر كوه غم را مثل كاهی ديده خواهر غصههايش میشود چندين برابر بیبرادر قم چه استقبال گرمی كرده از معصومه خاتون خاطرش هرگز نشد در قم مكدر بیبرادر روضه دارد تك تك اين بيت ها در لا به لايش او نديـده هـلهـله در بين معـبـر بیبرادر خاطرش جمع است دارد روی پيكر سر برادر همسفر هرگز نشد معصومه با سر بیبرادر روضه كم كم شد كشيده سمت شام و مجلس می زينب آنجا مانـده تنها بیبرادر بیبرادر
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هجران به چالش میکشاند عاشقان را هـمراه خـود میآورد اشـک روان را خواهـر شدی و فکر دوری از برادر با بیقـراری بُـرده از جانت تـوان را بــیـن تــمــام غــصــههـا داغ بــرادر تا پـای مُردن میکـشاند خواهـران را الـحــمـدلله کـه نــدیـدی بــیـن گــودال زیـر هجـوم نیـزه جـسم نـیـمهجـان را با دست بسته کـوچه به کـوچه نرفـتی یـا که نـدیـدی پـوسـخـنـد این و آن را شکر خـدا که پـاسبـانت محـرمت بود دور و بـر نـاقـه نـدیـدی فـاســقـان را اصلا نـرفـتی شـام! نه!! اصلا ندیـدی بر روی لبهایش فـروود خیزران را
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
اختالرضا حبیبۀ موسی ابن جعـفری ای بانـویی که ثانی زهـرای اطهـری دُرّ گـرانـبـهـای ولایـت به شـهـر قــم از جـمـلـۀ خـلایـق عـالـم تـو بـرتـری پوشیده نیست جود تو از بس کریمهای هرکس رسید بر حرمت خوب میخری بـانـوی آسـمـانـی خـاکـی نـشـیـن مـن با لطف خود همیشه کنی ذرّهپـروری دنیا چقدر پست و حقـیر است پیـشتان وقـتی به سـجـده ذاکــر اذکـار داوری بر من نگاهی از سر لطف عظیم کن کنجی ز صحن خود بده من را مقیم کن جـانـم فـدای آن هـمـه دل بـیـقـراریت در هجـر یـار آن همه لحـظه شماریت جـانـم فـدای درد فـراقـی کـه دیــدهای دنـبـال یـار آن هـمـه نـاقـه ســواریـت جـانـم فـدای سـیـنـۀ پُـر الـتـهـاب تــو جـانـم فـدای آن هـمه انـدوه و زاریت هجران چه کرد باتو که حالت خراب شد؟ داغ فـراق بـود کـه شـد زخـم کـاریت گـفـتم فـراق روضهای آمد به یـاد من آن روضهای که هست به چشم بهاریت رخصت دهید روضه بخـوانم برایتان روضه بخـوانم از سفـر عـمه جانـتان بـانـو اگر چه رنج سفـر را کـشیدهای امـا سـر بُـریـده بـه نــیــزه نــدیــدهای گرد و غبار راه به رویت نشسته است امـا کـجـا «اُخـیَّ الـیَّ» شــنــیــدهای؟ راهـی دراز آمــدهای تـا بـه قــم ولـی از تل کجـا به جانب مـقـتل دویـدهای؟ بر سیـنه دستـخـط برادر گرفـتی و... سوزی به یـاد جامۀ از کین دریـدهای سخـتی راه نـیـرو و تابت گرفـتـه بود وانگه رسید خاطرت از قـد خـمیدهای گرچه به یاد یار دو چشمت پُر آب بود کی جای تو به مجلس اهل شراب بود؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
هر زمانی دل، میان سیـنهام گم میشود یا به مشهد میرود، یا راهی قم میشود تا نگاه من به دریای ضریحش میرسد دل دگرگون میشود، غرق تلاطم میشود دانه دانه اشک های زائـرانـش میچکـد زیـر پـاهای کـبوتـرهاش گـنـدم میشود نـور میبارد چـنان از گـنـبد این آفـتاب در کنارش جلوه خورشید هم گم میشود شهر قم یا مشهد سلطان چه فرقی میکند هر کـدامش قـبلۀ حاجـات مردم میشود بارها ناگـفـته در اینجا شدم حاجـت روا رفته از دستم حساب، این بار چندم میشود دل به دست او سپردی غم مخور، کار نشد با دعای خواهر خورشید هشتم میشود
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
خیمهگاه اینبار در قم بود، مقتل طوس بود جادۀ مشهد به قـم لبریز از فـانوس بود نامه با خط برادر داشت در دستان خود خواهری از دور میآمد ولی مأیوس بود بر لب خشکـیدۀ قم ذکر یا معـصومه و بر لب معصومه خانم ذکر یا قدّوس بود بس که چشمش را به راهت دوخته، از راه قم خاک مشهد بیشتر در حسرت پابوس بود رود غـم های پـدر، دریای دوری رضا بر فـراز نـاقـهای انگـار اقـیـانـوس بود زینب این بار آمده قبل از برادر جان دهد این خودش متن زیارتنامۀ مخصوص بود روضۀ دشت بـرادرهای از هم ریخـته داغ سنگین بود، روضه روضۀ ناموس بود در فراق هشتمین طاووس جنّت جان سپرد آنکه در دستان خدّامش پر طاووس بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
هر لحظه لحظه با نفـست خو گرفتهام از عـطر نـاب پـیـرهـنت بـو گرفـتهام بیبـاده می ز جـام طهـوراییات زدم سر مـسـتـم و تـرانـۀ یا هـو گـرفـتـهام تا با تو روبـرو شوم ای آسـمان عشق مـن از تــمـام آیـنــههـا رو گـرفــتـهام بـا تــو هــمـان تـلاطـم دریــای آبـیام بـیتـو شـبـیـه کـشـتی پهـلـو گـرفـتهام تو مـاه آسـمـانی خـورشـیـد هـشـتـمی مهـر تـو را ز ضـامن آهـو گـرفـتـهام حق دارم این چنین به تو وابسته تر شوم من نـا گـرفـته را ز تـو بـانـو گرفـتهام
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
دلخسته از فراغم یا رب رسان رضا را کن مستجـاب یا رب تنها همین دعا را هر منزلی که رفـتم نقـش سراب دیدم پیـوسـته یـادم آمـد غـمهای کـربـلا را معصومه زینب تو؛ تو هم حسین من باش چیزی دگر نخـواهم بگـذار این بنا را حالا که تو حسینی بر محملم نظر کن خواهم تو را ببوسم نی آن سر جدا را دسـتان عـمـهام را بـستـند گر چه آنها در بین سربداران میجـست مقـتـدا را
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
میداد جان و بر لـبش ذکر رضا بود مـثـل بـرادر نــالـهاش واغـربـتـا بـود پایـش بسوی قـبله و قـلـبـش خـراسان بهر امامـش هـمچنان غـرق عـزا بود داغ رضایش آنچـنان از پـای انداخت در آن جوانی سخت محتاج عصا بود مـیکــرد یــاد زیـنـب و داغ بـــرادر کـوفه بـرای آل عـصمـت بیحـیـا بود در دست اهل قم همه گل بود و گل بود در دست پست کوفـیان سنگ جفا بود دارالـبـکـایش نـیـنـوا میگـشـت بـانـو کم کم گـریز روضهاش تا کـربلا بود گـویـی ز تـل زیــنـبـیـه دیـد خــواهـر بر زخـم زخـم آن بـرادر، رد پـا بـود جـسم بـرادر را خـراسان دفـن کردند در کـربـلا اما تـنی پُر خـون رها بود جا دارد اینکه جان دهد زین غم رئوفی آیا سـزای آل عـصـمـت نـاسـزا بـود؟
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
در حرم نه، زائرت دارد اقامت در بهشت قیمتی تر میشود با تو عبادت در بهشت روز محشر نه، به تأیید زیارت نامهات میکنی از زائران خود شفاعت در بهشت از زیارت نامهات فهـمیدهام این راز را هرکسی خوانْد از تو،خواهد رفت راحت دربهشت هرچه میخواهم عنایت میکنی یکباره، چون زود خواهد شد دعاها استجابت در بهشت خوش به حال خادمانت که چنان خیل مَلَک پیش تو هستند هی مشغول خدمت در بهشت صبح میآیم نمیگویم که کِی دل میکَنم چون که معنایی نخواهد داشت مدّت در بهشت ظاهـراً کُـنج حـرم دفـن است اما بـاطـناً زودتر از موعدش رفته ست «بهجت» در بهشت خوش به حالش مسجد اعظم گواهی میدهد اینچنین دارد «بروجردی» عمارت در بهشت خوش به حال کفتر صحنت که دائم پیش توست فرق دارد داستانهای حسادت در بهشت ساعتی در زیر درب ساعتت محو توأم گرچه بیمعنی ست با این فرض ساعت در بهشت توی حوض صحن افتاده ست عکس گنبدت گوییا افتاده اینجا عکس جنت در بهشت معتقد هستم فقط با « اِشْفَعی لی فاطمه« میکنی بعد از قیامت هم قیامت در بهشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
میـزبانت گشت قـم اینگونه تا روز جزا رشد کرد اینگونه دین در تار و پود این فضا بعـد مـشهـد با احـادیـثـی که از قـم آمده شد برای کل ایران فرصت تو مُقـتضیٰ بارگـاهت عُـشِّ آلُ الله شد، بـر گِـرد تو؛ گاه گـفـتم یا نـبی و گـاه هـم یا مـرتضی گَبر اگر شیعه شود جای تعجب نیست که داده از این دست حاجـت هکـذا و هکـذا آن نمازی را که در مشهد نخواندم بعد طوف چون نماز واجبم در این حرم کردم قضا گـوئـیا که زائـرم از قسمت باب الجـواد در حرم با گفتن یک یا علی موسیَ الرِّضا در ازای اینکه تو معصومهای حس میکنم چارده معـصوم را امروز در حال عـزا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها با برادر
خواهر شدن یعنی، بلا بر جان خریدن از کـودکـی نــازِ بــرادر را کـشـیـدن خواهر شدن یعنی جدائی از تو هرگز مرگ است یک شب روی دلبر را ندیدن خواهر شدن یـعـنی مـدیـنه تـا کـنارت با پای دل صحرا به صحرا را دویدن خواهرشدن یعنی چو شمعی آب گشتن قـطره به قـطره پایِ دیـدارت چکـیدن خواهر شدن یعنی زهجران پیر گشتن در کمتر از یک سال دور از تو خمیدن مشـتـاق دیـدارم رضـا جـانـم کجـایـی قــم شـد مـسـیــرِ آخـرم الـحــمــد لـلـه زخـمـی نـشـد بـال و پــرم الـحـمـد لله قـم احـتـرامـم حـفـظ کـرده تا که دیـده مـن دخـتـرِ پـیـغـمـبـرم، الـحــمـد لـلـه در کـوچهها راهِ عـبـورم را نـبـستـنـد مـانــنـد زهــرا مـــادرم الـحــمـد لـلـه با ضربۀ سیـلی میانِ کـوچـهای تـنگ خـونـی نـشـد چـشـم تـرم الـحـمـد لـلـه بـیـن در و دیــوار بـا داغـیِ مـسـمـار زخـمـی نـگـشـتـه پـیـکـرم الـحـمـد لله دعوا نشد، بر چادر من جایِ پا نیست خـاکـی نـگـشـتـه مـعـجـرم الـحـمـد لله مـا خـاطـراتـی تـلـخ از بـازار داریـم بـاز است هـر سـو مـعـبـرم الحـمـدلله تاچند منزل دورِ من نا محرمی نیست سـاکـت بُـوَد دور و بـرم الـحـمـد لـلـه در کـوچـه تـنـگ یـهـودیهـا نـرفـتـم آتــش نــیــفــتــاده ســرم الـحــمـدلـلـه بـالای نــیــزه قـــاریِ قــرآن نــدیــدم مـحـمـل نـگـشـتـه مـنـبـرم الـحـمـد لله حرفِ سنان و شمر و خولی نیست اینجا دارم تـــمــــامِ زیـــورم الــحــمـد لـلـه کــنـج خــرابــه داغ دُردانــه نــدیــدم دشـمـن نـگــفـتـه کـافـرم الـحـمـد لـلـه دور از مـدیـنه تـشیـیعِ من دیـدنـی شد قـبـرم هـمـان دم شـد حــرم الحـمـد لله غـسـل تـنم کاری ندارد چـونکه پـنجه مـویـم نـپـیـچـیـده بـه هـم الـحـمـد لـلـه تا صبح زینب دورِ پیکر گریه میکرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها با برادر
یوسف چرا به گوشۀ کـنعـان نمیرسد این هجر، این عذاب به پایان نمیرسد خشکم زده، ترک ترکم، تشنهام، چرا بـارانِ رحـمـتـی به بـیـابـان نـمیرسد راهی شدم ز شهر و دیاری که داشتم چشم ترم به حضرت بـاران نمیرسد آه ای بـرادرم سر و سامـانِ من تویی این خواهرِ تو به سر و سامان نمیرسد هم نیست قسمتم برسم محضرت رضا هم بر لبِ تـرک زدهام جـان نمیرسد در بـینِ بـسـترم، نـفـسـم با تو میزنـد جانانِ من، به این دلِ ویران نمیرسد؟ قسمت نبود پیـش تو بـاشم عـزیـز من کارم دگـر به دارو و درمان نمیرسد آنقدرْ ناخوشم که در این لحظههای تلخ دستم به سمتِ زلفِ پـریشان نمیرسد زینب دلش گرفت و صدا زد، خدای من یک تن به دادِ این لب عطشان نمیرسد؟ شکرخدا نه نیزه، نه شمشیر خوردهای نه از کمان حـرمـلهها تیـر خـوردهای
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
آقـا سـلام خـواهـرتـان رو بـراه نیست دور از تو کار هر شب او غیر آه نیست وقـتی به قـم رسید خـرابـه نـشین نشد شکر خدا که خواهرتان بیپـناه نیست زهـر فراغ خورد ولی دست و پا نزد معصومهات بجز تو کسی را صدا نزد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
حـیا به دست تو آموخت دلبـریها را و آمـدی که امـامـت کـنـی پـریها را تویی که چادر شب را به ماه پوشاندی گره زدی سر هر غنچه روسریها را تو آن خطیب غریبی که خطبههای غمت گـرفـتـه دست، دل پـای منـبـریها را چنان تو هرچه که گشتم کسی به جز زینب نکـرده است ادا حـقّ خـواهـریها را هـوای نـامۀ مـمهـور بُـردن از دستت کشانده از مشـهـد تا تو پا- پـریها را قـمِ بدون تو سوهـان روح بود و کساد به صف کشاند حضور تو مشتریها را همین که گوشۀ چشمی نظر میاندازی شفـای عاجـل درد است بسـتریها را نشستهام چو غباری به شوق اذن دخول بــیـا بـگــو نـتـکــانـنـد پــا دریها را
: امتیاز
|